علیعلی، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

قدم به قدم با علی عزیز مامان و بابا

کلاس خیاطی

همون شب که کلید قفل پدال گم شده بود و خونه عمه بودیم عمه گفت می ره کلاس خیاطی. دو جلسه 1.5 ساعته تو هفته. یدفعه بابایی گفت تو هم برو. و اینگونه شد ما هم راهی کلاس خیاطی شدیم. از 8 جلسه 2 جلسه اش رفته بود ولی مربی مون به من یاد داد. دستش طلا. تا حالا الگوی جلو و پشت و آستین و یقه انگلیسی رو یاد داده و دو جلسه دیگه مونده. من خیلی دوست دارم و امیدوارم علی بزاره یکم خیاطی کنم.
2 بهمن 1392

قفل پدال

یه شب که وقت دکتر داشتیم قصد داشتیم بعدش بریم خونه عمه ریزه. مطب به خونه نقلی شون نزدیک بود. بعد از مطب (که خوشحال بودم که مشکلی ندارم...) رفتیم سوار ماشین شدیم راه بیوفتیم که بابایی دید کلید قفل پدال رو نیاورده (چون سوئیچ اصلی رو پیدا نکرده بود و با زاپاس اومده بود). هرچی کیف من و داشبود و ماشین روزیر و رو کردیم سوئیچ رو پیدا نکردیم. بابایی حدس می زد دست دایی مهدی باشه که دیشب ماشین رو آورده بود تو حیاط. از قضا دایی مهدی هم موبایلش رو جواب نمی داد. زنگ زدیم و به بابا اینا گفتیم خونه رو بگردن پیدا کنن و برامون بیارن. از طرف دیگه هوا خیلی سرد بود و تازه برف سنگینی نشسته بود خطراتش هم به کنار. بابایی از آنجایی که بالاخره راه فراری پیدا می کنه ...
2 بهمن 1392

dad & mom

یه روز عصر علی که تو عالم خودش بود و ما هم تو عالم خودمون اومد تو سالن یه اشاره به بابایی کرد و گفت دد یعنی بابا و یه اشاره به من کرد و گفت مام یعنی ماما. من یه لحظه حواسم رفت به علی و ذوق زده به بابایی گفتم می دونی چی داره می گه ؟ یعنی اینقدر ذوق زده شدیم دوتایی که حد نداره. مهد کلاس زبان ندارن باید برم ببینم زبان تو برنامه هفتگی شون بوده یا نه. خلاصه خیلی شیرین بود. جایه خاله ریزه خای بیاد 1 2 3 رو دوباره بهش یاد بده. این دفعه حتما بهتر یاد می گیره. پی نوشت: خاله ریزه چند ماهه نیومدی؟ خودت می دونی؟ فک کنم بیش از 4ماهه! دلمون تنگ شده خاله کی می یایی؟
2 بهمن 1392